English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (5103 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
left-handed U با دست چپ بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
card U ورق بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
pack U بسته کردن یکدست ورق بازی
packs U بسته کردن یکدست ورق بازی
play U تفریح بازی کردن
play U رل بازی کردن
play U بازی کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U تفریح بازی کردن
played U رل بازی کردن
played U بازی کردن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U تفریح بازی کردن
playing U رل بازی کردن
playing U بازی کردن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U تفریح بازی کردن
plays U رل بازی کردن
plays U بازی کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
move U بازی کردن
moved U بازی کردن
moves U بازی کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
gallant U زن بازی کردن
disport U بازی کردن تفریح کردن
disported U بازی کردن تفریح کردن
disporting U بازی کردن تفریح کردن
disports U بازی کردن تفریح کردن
croquet U بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
bump U بازی کردن
sport U نمایش تفریحی بازی کردن
sported U نمایش تفریحی بازی کردن
sports U نمایش تفریحی بازی کردن
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
game U joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
toy U بازی کردن
toys U بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
teeter U الله کلنگ بازی کردن
teetered U الله کلنگ بازی کردن
teetering U الله کلنگ بازی کردن
teeters U الله کلنگ بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
perform U بازی کردن نمایش دادن
performed U بازی کردن نمایش دادن
performs U بازی کردن نمایش دادن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
rink U یخ بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
wench U فاحشه دختر بازی کردن
wenches U فاحشه دختر بازی کردن
football U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
speculate U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculated U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculated U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculates U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculating U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculating U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
whore U فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
whores U فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
twiddle U بازی کردن
twiddle U باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddled U بازی کردن
Other Matches
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
play-acting U بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
playact U رل بازی کردن
play-act U بازی کردن
actuble U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
play out U تا اخر بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
court U عشق بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
drab U جنده بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
to play computer games U بازی های کامپیوتری کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
sewsaw U الله کلنگ بازی کردن
act U بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone <idiom> U موش و گربه بازی کردن
warm up U دست گرمی بازی کردن
acted U بازی کردن نمایش دادن
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
carpetbag U سیاست بازی ودغلکاری کردن
romped U با جیغ وداد بازی کردن
romping U با جیغ وداد بازی کردن
romps U با جیغ وداد بازی کردن
footle U لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
romp U با جیغ وداد بازی کردن
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
warm up <idiom> U گرم کردن (برای بازی)
see-saw U الا کلنگ بازی کردن
to play for love U تفریحی یا عشقی بازی کردن
see-saws U الا کلنگ بازی کردن
fowling U روبه بازی یادوروئی کردن
to pay at addor even U بازی طاق یا جفت کردن
see-sawing U الا کلنگ بازی کردن
see-sawed U الا کلنگ بازی کردن
to play at d. U تخته نرد بازی کردن
to play square U راست وحسینی بازی کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
personate U در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handles U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
skated U سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skate U سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skates U سرسره بازی کردن کفش چرخدار
pick at U بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
to defend aggressively U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
To cheat at cards. U درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
boxes U بوکس بازی کردن سیلی زدن
to stonewall U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
box U بوکس بازی کردن سیلی زدن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
He played the part of Rostam . U نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
to kindle U با آتش بازی کردن [همچنین اصطلاح مجازی]
to play with fire U با آتش بازی کردن [همچنین اصطلاح مجازی]
twiddles U باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
to pull strings U از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
twiddled U باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddling U باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to blast something U با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
to be spoons on U در پیش روی مردم یااحمقانه عشق بازی کردن ولاس زدن
jack pot U دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
surfboards U تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboard U تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
partie U بازی
homes U بازی
home U بازی
plays U بازی
sportiveŠetc U بازی کن
openness U بازی
game U بازی
solitaire U تک بازی
solitaires U تک بازی
playing U بازی
plain dealing U بازی
falconine U بازی
actions U بازی
action U بازی
fun U بازی
dibasic U دو بازی
patulousness U بازی
gaming U بازی
played U بازی
grey hound U سگ بازی
slackness U بازی
clearance U بازی
basics U بازی
watermanship U اب بازی
play U بازی
hopscotch U بازی لی لی
basic U بازی
playgrounds U زمین بازی
playground U زمین بازی
foulest U بازی بیقاعده
mountebankery U زبان بازی
paraphrase U بازی با الفاظ
middle game U وسط بازی
misplay U بازی اشتباه
winners U برنده بازی
fouls U بازی بیقاعده
plays U خلاصی بازی
fronting U بازی در سانتر
front U بازی در سانتر
winner U برنده بازی
fouler U بازی بیقاعده
paraphrased U بازی با الفاظ
football game U بازی فوتبال
paraphrases U بازی با الفاظ
footballers U فوتبال بازی کن
fouled U بازی بیقاعده
footballer U فوتبال بازی کن
foul U بازی بیقاعده
mountebankery U چاچول بازی
catch U بازی دستش ده
charlatanism U زبان بازی
charlatanry U زبان بازی
four handed game U بازی چهارنفره
fornication U جنده بازی
choose up game U بازی غیررسمی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1i have a dare foryou.are you willing to take it?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com